فقط پایین 18 سال بیان تو!

GoOoOoOoD GIrL شوخیدم!

چه روز های خوبی بود

دلم میخواس زودتر بزرگ شم و برم دانشگاه

و حالا من بزرگ شدم 

بیشتر از ۱۸سال 

به آرزوم رسیدم و شدم دانشجوی پزشکی!

بعد از ۱۸دیگه خیلی زود میگذره و آدم دیگه دلش نمیخواد بزرگ شه ! 

قدر لحظه هاتونو بدونین . تو هر سنی که هستین. چه بالای ۱۸ چه پایین ۱۸☺

 

پنج شنبه 19 مهر 1397برچسب:,| 12:19 |MaRyAm| |

تو مرا می فهمی...

من تو را می خواهم...

و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.

تو مرا می خوانی...

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

و تو هم می دانی...

تا ابد در دل من می مانی

جمعه 29 شهريور 1392برچسب:,| 15:2 |MaRyAm| |

چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت
آزمون
سخت
زنده به گوری


چه بی تابانه تو را طلب می کنم...
پنج شنبه 28 شهريور 1392برچسب:,| 14:38 |MaRyAm| |

زمستان بود هوا بسیار سرد

کلاغ دیگر غذایی نداشت که به جوجه هایش دهد

او شروع به کندن تکه های بدن خود کرد و

آنها را به جوجه هایش داد تا از گرسنگی نمیرند

زمستان تمام شد وکلاغ از شدت درد مرد

در این هنگام جوجه هایش گفتند

خوب شد مرد خسته شدیم از خوردن غذای تکراری.

این است رسم روزگار ...

پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,| 15:4 |MaRyAm| |

love...... :) - love Photo

در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد….

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است…؟!

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,| 17:55 |MaRyAm| |

میگویند دلتنگ نباشم!خدای من…انگار به آب میگویند خیس نباش…..

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,| 17:50 |MaRyAm| |

Love - love Wallpaper

روزی که به دنیا آمدی یک نفر بودی برای یک دنیا

ولی حالا یه دنیا هستی مال من…

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,| 17:48 |MaRyAm| |

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
گفت یارب از چه خارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم،تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو،من نیستم
گفت : ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,| 17:46 |MaRyAm| |

نمی دانم
محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود ،
 بـر چـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود ،
 بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود ،
بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود ،
و سرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود...
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,| 17:37 |MaRyAm| |

* وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشيد که عمیقا غمگینه .

* وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشيد که تنهاست .

* وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشيد كه رازی رو حفظ میکنه .

* وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه .

* وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره .

* وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره .

* اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد ، یعنی که خیلی دوستت داره .

انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم" این متن را برای کسی بفرست که قوی است ،همان کاری که من کردم.

    تغییر درپیش است." کارما" اندوه تو را دید و گفت "دوران سختی به پایان رسید"

چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,| 10:36 |MaRyAm| |

یکی از فانتزیام اینه که
برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم .
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه
منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه
دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه
گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و
در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!!
تو افق ناپدید شم :)

 

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎﻻ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺑﺸﯿﻢ ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ ، ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﻬﻮ ﺷﯿﻢ

 یکی از فانتزیام اینه که تو مه پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان تو مه محو شن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!!

 

یکی از فانتزیام اینه یه لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم
(عاقبت فرار از مدرسه)

 

یکی از فانتزیام اینه که
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!

 

یکی از فانتزیام اینه که ..
تهیه کننده برنامه کودک بشم بعدش
بجا این خاله ها،
عمه بیارم!

 

افت تحصیلی پیدا کرده اید؟
مشروط میشوید؟
هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟
ترشیده اید؟
به افق بپیوندید
ما محوتان میکنیم
محوستان شریف
با مجوز رسمی از وزارت افق!!

 

روابط عمومي افق اعلام کرده که ...
ظرفيت افق تکميل شده
بريد يه جاي ديگه محو بشيد جون مادرتون!
حالا من کجا محو بشم؟!

 

یکی از فانتزیام اینه که ...
سعی كنم بيدار بمونم
و ببينم كی خوابم ميبره
ولی همیشه باز صبش پاميشم يادم نيس!

 

يکي از فانتزيام اينه که ...
به بچه ۲ ، ۳ ساله پیدا کنم
بهش بگم مامانتو گرگ خورد
انقده خوبه!

 

یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …

 

یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …

 

یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟
بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …

 

یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !

 

یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …

 

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم

 

یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!

 

چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,| 10:21 |MaRyAm| |

کاش می فهمیدی
برای این که تنهایم ، تو را نمی خواهم
برعکس
برای این که میخواهمت ، تنهایم . . .

دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:,| 15:20 |MaRyAm| |

گرگ هم که باشی
عاشق بره ای خواهی شد
که تو را به علف خوردن وا می دارد
و رسالت عشق این است
شدنِ آنچه نیستی !

دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:,| 15:16 |MaRyAm| |

شـده ام مـعـادلہ ے چنـد مَـجهـولے
ایـن روزهـا
هـیـچ ڪس …
از هـیـچ راهے
مـرا نـمـیـفهمـَد …

 

دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:,| 15:8 |MaRyAm| |

تو را برا ےتو دوستـــ دارمـــ

کودکے هایمــــ عاشقــــ تابــــ بازےبود...

تابــــ مے خورد و مےخندید

بزرگے هایمــــ همــــ تاب بازے را دوستــــ دارد...

هر از گاهےدستــــ بے تابے هایمــــ را مے گیرد و بهــــ تابــــ بازے مے برد!

نمے دانمــــ چهــــ رازے در میانــــ استــــ...

ولے همینــــ کهــــ بے تابے هایمــــ را بهــــ تابــــ مےسپارد

دیگر بے تابــــ نیستمــــ!

بزرگے هایمــــ تابــــ مے خورد و مے خندد...!

تو را برا ےتو دوستـــ دارمـــ

و زندگے را برا ےنفســـ ها ے تـــو
جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:48 |MaRyAm| |

بنده‌ای به خدا گفت:
اگر سرنوشت مرا نوشته ای، پس چرا دعا كنم؟
خدا گفت:
شايد نوشته باشم هر چه دعا كند. .

 

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:44 |MaRyAm| |

دنــــــــــیا اگه مردونـــــــگی ســــــرش میشد

اســــــــمش دخــــــترونه نـــــبود !

 

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:42 |MaRyAm| |

همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند

پس تو را چه غم که اینقدراحساس تنهایی میکنی

بدان در تنها ترین لحظات و در هر شرایط

خداوند با توست

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:38 |MaRyAm| |

من از آغاز می ترسم
من از پرواز می ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم!

من از تکرار می ترسم
من از انکار می ترسم
من از تکرار انکار همین احساس می ترسم!

من از سوختن نمی ترسم
من از ساختن نمی ترسم
من از ساختن کنار سوختن احساس می ترسم!

من از تاختن نمی ترسم
من از باختن نمی ترسم
من از تاختن برای باختن احساس می ترسم!

من از احساس می ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس
واسه تکرار انکار دل حساس می ترسم!

من از احساس می ترسم
من از تاختن برای باختن احساس
برای سوختن و ساختن کنار این دل حساس می ترسم!

من از پرواز بی احساس می ترسم


 

 

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:24 |MaRyAm| |

گفتی دوست دارم به اندازه ی همه ی قطرات بارونی که به صورتت میخوره !!!

 

منم گفتم دوست دارم !!

بدون توجه به چتری که روی سرت داشتی........!!!!!!!

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:,| 15:7 |MaRyAm| |

خوابیدن در هر شب آسان است ولی مبارزه با آن مشکل است.

نشان دادن پیروزی آسان است ولی قبول کردن شکست مشکل است.

حظ کردن از یک ماه کامل آسان است ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است.

زمین خوردن با یک سنگ آسان است ولی بلند شدن مشکل است.

لذت بردن از زندگی آسان است ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است.

قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است ولی وفای به عهد مشکل است.

گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است.

انتقاد از دیگران آسان است ولی خودسازی مشکل است.

ایراد گیری از دیگران آسان است عبرت گرفتن از آنها مشکل است.

گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است.

فکر کردن برای پیشرفت آسان است متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است.

فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است.

دریافت کردن آسان است اهدا کردن مشکل است.

حفظ دوستی با کلمات آسان است حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است.

منبع:

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:58 |MaRyAm| |

بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
بعضیها شعرشان کهنه است، فکرشان نو،
بعضیها شعرشان نو است، فکرشان کهنه،
بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی،
بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند.
بعضیها حمال کتابند،
بعضیها بقال کتابند،
بعضیها انباردارکتابند،
بعضیها کلکسیونر کتابند
بعضیها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان،
بعضیها اصلا‏ قیمتی ندارند،
بعضیها به درد آلبوم میخورند،
بعضیها را باید قاب گرفت،
بعضیها را باید بایگانی کرد،
بعضیها را باید به آب انداخت،
بعضیها هزار لایه دارند
بعضیها ارزششان به حساب بانکیشان است،
بعضیها همرنگ جماعت میشوند ولی همفکر جماعت نه،
بعضیها را همیشه در بانکها میبینی یا در بنگاهها.
بعضیها در حسرت پول همیشه مریضند،
بعضیها برای حفظ پول همیشه بیخوابند،
بعضیها برای دیدن پول همیشه میخوابند،
بعضیها برای پول همه کاره میشوند.
بعضیها نان نامشان را میخورند،
بعضیها نان جوانیشان را میخورند،
بعضیها نان موی سفیدشان را میخورند،
بعضیها نان پدرانشان را میخورند،
بعضیها نان خشک و خالی میخورند،
بعضیها اصلا نان نمیخورند،
بعضیها با گلها صحبت میکنند،
بعضیها با ستارهها رابطه دارند.
بعضی ها صدای آب را ترجمه میکنند.
بعضی ها صدای ملائک را میشنوند.
بعضی ها صدای دل خود را هم نمیشنوند.
بعضی ها حتی زحمت فکرکردن را به خود نمیدهند.
بعضی ها در تلاشند که بیتفاوت باشند.
بعضی ها فکر میکنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.
بعضی ها فکر میکنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.
بعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود میدانند.
بعضی ها فکر میکنند پول مغز میآورد و بی پولی بی مغزی.
بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر میکشند.
بعضی ها ابتذال را با روشنفکری اشتباه میگیرند.
بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمیکشند.
بعضی ها یک درجه تند زندگی میکنند، بعضیها یک درجه کند.
هیچکس بیدرجه نیست.
بعضی ها حتی در تابستان هم سرما میخورند.
بعضی ها در تمام زندگیشان نقش بازی میکنند.
بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.
بعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهر،
بعضی به اندازه کرة زمین و بعضی به وسعت کل هستی.
بعضی ها به پز میگویند پرستیژ
بعضی ها خیلی جورهای مختلف هستند.
شما چطور؟ آیا شما هم از این بعضی ها هستید ؟؟؟

منبع:kocholo.org

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:54 |MaRyAm| |

توی اسمون همیشه از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره

 

  پس هر وقت اسمون دلت ابری شد بادنیا نجنگ

فقط اوج بگیر

 

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:42 |MaRyAm| |


 
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان

من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه

گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد

تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد

و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:

فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید:

شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟

فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .

کودک با نگرانی ادامه داد:

اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت: 

فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت

گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:

خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:

نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...

*** مـادر***

صدا کنی

 

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:37 |MaRyAm| |

pic

 

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:12 |MaRyAm| |

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,| 16:9 |MaRyAm| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:22 |MaRyAm| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

 

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:18 |MaRyAm| |

سهراب گفتی چشمها را باید شست !

 

شستم ولی ...

 گفتی جور دیگر باید دید !

 دیدم ولی ...

 گفتی زیر باران باید رفت !

 رفتم ولی ...

ولی ... او نه چشم های خیس و شسته ام را ... نه نگاه دیگرم را ...

 هیچکدام را ندید !!

 فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده !

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:15 |MaRyAm| |

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:12 |MaRyAm| |

برای اینکه دفترش سفید بود معلم تنبیه اش کرد

غافل ازاینکه دخترک خدایی رو کشیده بود که همه میگفتند

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:10 |MaRyAm| |

شراب هم به مستی ام حسادت می کند

آنگاه که خمار یک لحظه

دیدن تو می شوم . .

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:9 |MaRyAm| |

یادت میاد؟!

پشت درخت

گفتی چشم هایت را ببند...

گم شدی من پیدایت کنم!

من چشم هایم را خیلی وقت است باز کرده ام...

ولی تو پیدا نشدی!

می دانم حالا من هستم که گم می شوم.

پیدایم نمی کنی...

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 10:4 |MaRyAm| |

 


www.parsnaz.ir  عکس های غمگین از لحظات تنهایی

سر خاک من...!!
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی...!!
عجب روزیه اون روز...!


 

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,| 9:52 |MaRyAm| |

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:46 |MaRyAm| |

زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم…

ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:42 |MaRyAm| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

دنیایم را میدهم برای لبخندت…

هراسی نیست..

شاد که باشی دنیا از آن من است…

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:40 |MaRyAm| |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن…

که من از آوارگی بی تو میترسم…

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:37 |MaRyAm| |

ghalb

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:34 |MaRyAm| |

 

Naghmehsara.ir (41)

شیـرینش بغض میکند
ناخن خوار شده است
دلگـیـر است
دستآنش میلـرزد
اتانول میبلعـد
خیرـه ی خیرس بـ….
.
.
.
بگذریـم…
اسم او دیگــر فرـهـآد نیست
جلآد استــ….

تلخـی کن شیریــنم….

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,| 14:32 |MaRyAm| |


[-Design-]



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد